بصيرت و روشن بيني، نوعي علم و آگاهي خاص است كه ارتباط نزديك با ادراك حقايق از طريق دل و قلب دارد. از اين رو گاه از آن به روشن دلي نيز ياد مي شود. هر انساني به بصيرت دست نمي يابد و چنان كه قرآن بيان مي كند بيش تر مردم به هنگام مرگ و فرو افتادن لايه هاي ظاهري دنيا از پيش چشم دل است كه به بصيرت دست مي يابند كه اين بيش تري مردم نيز اصولا چشم دلشان به دوزخ و آتش سوزان آن روشن مي شود.بي گمان پيامبر اكرم(ص) به سبب برخورداري از تمامي اسماي الهي از جمله بصير و فعليت يابي همه كمالات وجودي دروي، مظهر تمام وكامل آنهاست.لذا مي توان گفت كه «خلق الله آدم علي صورته، خداوند آدم را بر صورت خويش آفريد» حضرت محمد(ص) همان صورت كمالي الهي است. بر اين اساس برخورداري وي از ضميري روشن و آگاه و بصيرتي تام وكامل، امري طبيعي است.
نويسنده دراين مطلب برآن است، اين وجه از وجوه كمالي و مظهريت اسماي الهي حضرت ختمي مرتبت را براساس آموزه هاي وحياني قرآن، تبيين نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
در برخي از روايات اين معنا مورد تاكيد است كه خداوند حضرت آدم (ع) را بر صورت خويش آفريده است. هرچند كه اين معنا گاه مي تواند امري باطل و تجسمي ناروا و تصوير و ترسيمي خرافي از خداوند سبحانه به دست دهد؛ اما مي تواند وجه وجيه و شايسته اي نيز بيابد و تصويري درست از واقعيت انسان بنماياند.
برخي از مخالفان شرايع الهي، بر اين نكته تاكيد مي كنند كه آدمي به ويژه شرايع الهي ابراهيمي، تصويري از خداي انساني خلق كرده اند. به اين معنا كه هر صفت كمالي را در خود يافته، به شكل اطلاقي و تمام و كمال آن را براي خداوند ساخته و هر آن چه ضد كمالي است از خداوند مخلوق ذهني خود حذف كرده اند. اين گونه است كه تصوير و ترسيم خدا در دين اسلام با تمامي شرايع و مذاهب آن، تصوير كمالي انسان است.
شايد اين معنا بسيار نزديك به حق باشد كه تصويري كه شرايع ابراهيمي از خداوند ارائه مي دهند، اين گونه است؛ زيرا از نظر پيامبران ابراهيمي، خداوند همه صفات كمالي خويش را در آدمي به وديعت گذاشته است. اين معنا در قرآن به صراحت و روشني بيان مي شود كه «و علم آدم الاسماء كلها؛ و خداوند به آدم همه اسماء الهي را تعليم داد.از آن جايي كه تعليم الهي به شكل آموزش صرف نبوده بلكه نوعي جعل و وضع بوده است، مراد آن خواهد بود كه همه صفات و اسماي كمالي الهي در انسان سرشته شده و مي تواند فعليت يابد. از اين رو انسان از اين قابليت برخوردار است تا با حركت عبودي در مسير آموزه هاي عقلاني و وحياني به شدني دست يابد كه او را در مقام فعليت اسماي الهي، درمقام خلافت الهي مي نشاند و انسان كامل همان خداي مجسم مي شود با اين تفاوت كه صفات خداوند ذاتي و عين ذات اوست و در آدمي عرضي است.براين اساس تصويري كه قرآن از حضرت محمد (ص) ارائه مي دهد، همان صورت الهي است. به اين معنا كه حضرت محمد (ص) به سبب فعليت بخشي به تمامي اسماي سرشته در ذات خود توانسته تا در مقام مظهريت كامل و تمام الهي در آيد و صورت مجسم خداوند گردد. بنابراين مي توان گفت كه حضرت محمد(ص) خداوند مجسم و صورت الهي كامل و تمام است.خداوند در آياتي چند تصوير كاملي از حضرت محمد(ص) ارائه مي دهد كه در مقام قاب قوسين او ادني (نجم، آيه 9) قرار مي گيرد. اين بدان معناست كه آن حضرت در مقام قرب و شدن هاي كمالي به جايگاهي رسيده است كه از نظر معنوي، منزلتي نزديك تر به خداوند از آن متصور نيست. براين اساس مي توان گفت كه آن حضرت صورت كامل الهي و مظهر تام و كامل خداوندي است.
نتيجه طبيعي چنين شدن كامل و تمام آن است كه وي از علم غيب تبعي برخوردار باشد، (جن آيات 26 و 27 و نيز آل عمران، آيه 179) چنان كه از ديگر صفات و اسماي ذاتي الهي به طور طبيعي برخوردار مي باشد، زيرا خليفه مي بايست در صفات و كمالات درحد مستخلف عنه باشد. بدين ترتيب او صاحب بصيرتي الهي است كه با تقرب الي الله به دست آورده است. لذا خداوند به پيامبر(ص) مي فرمايد كه به مردم اعلام كند: قل هذه سبيلي ادعو الي الله علي بصيره انا و من اتبعني؛ بگو: اين راه من است كه با بينايي به سوي خدا مي خوانم، من و هركه از من پيروي كند. (يوسف، آيه 108)
اين بصيرت و بينايي خاص پيامبر(ص) مي تواند راه درست را نشان دهد و مردم را از گمراهي ها برهاند. بنابراين بصيرت خاص وي موجب شده تا امكان بهره مندي از راه درست و راست براي آن حضرت(ص) و پيروانش فراهم آيد.
خداوند در آياتي چند از جمله آيه 05 سوره انعام و نيز 71 سوره هود درباره برخورداري پيامبر گرامي اسلام(ص) از بصيرت و روشن دلي و آگاهي خاص سخن به ميان مي آورد كه مي تواند از لايه هاي ظاهري گذشته و حقايق را در پس اين پرده هاي ضخيم دنيوي و زماني ببيند و دستگير و راهنماي مردم باشد.
اصولا علت اين كه آن حضرت(ص) و حتي ديگر پيامبران (ص، آيه 54) امكان اين را يافته اند تا به عنوان راهنماي انسانها از سوي خداوند انتخاب و معرفي شوند، برخورداري ايشان از بصيرت بوده است. از اين رو در آيه 108 سوره يوسف دعوت پيامبر(ص) را بر اساس اصول بصيرت مي داند و همين معنا را در آيات پيش گفته از جمله آيه 71 سوره هود براي حضرت موسي(ع) اثبات مي كند.
بصيرت خاص موجب مي شود تا شخص صاحب بصيرت، در مراتب عالي از ادراك و شهود قرار گيرد و در دام زمان و مكان و لحظه گرفتار نيايد بلكه آخر و پايان هر امري را ببيند و شهود نمايد. براين اساس علم بصيرتي، علم نوري و شهودي است كه فراتر از زمان و برتر از مكان و لحظه قرار مي گيرد.البته ناگفته نماند كه اين بصيرت همانند هر امر و صفت ديگري داراي مراتب تشكيكي و درجات متفاوت است. لذا همانند ايمان و علم داراي درجات است و آن چه در پيامبر(ص) گفته شده عالي ترين، كامل ترين و تمام ترين درجه از بصيرت ممكن براي هر موجودي غيراز خداوند مي باشد.كسي كه از بصيرت بهره مند است، داراي قوه اي در قلب مي شود كه حقايق هستي و امور را به نور قدس الهي روشن مي بيند و آن را ادراك و فهم مي كند. بنابراين به ملكوت هر چيزي راه مي يابد و از پايان و عاقبت هر امري آگاهي شهودي پيدا مي كند. (موسوعه كشاف اصطلاحات الفنون، ذيل بصيرت).
اين معرفت و شناختي كه به دست مي آورد از آن جايي كه شهودي است هيچ شك و ترديدي در آن راه نمي يابد و از علم قطعي صوري برهاني، بسيار قوي تر است، زيرا درعلم قطعي صوري برهاني نيز احتمال خطا و اشتباه و ترديد مي تواند راه يابد و دست كم آرامش دروني كامل ايجاد نمي كند ولي علم بصيرت، ادراكي شهودي است و به شخص اجازه مي دهد تا به آرامشي باور نكردني دست يابد و هرگز دچار ترديد نشود. (نگاه كنيد، ترتيب العين، ج1، ص 166ذيل واژه بصر)
كسي كه داراي عالي ترين مرتبه و درجه بصيرت است به آن چه دل و قلبش مي يابد چنان اطمينان دارد كه امر ظاهري ديدني به چشم ظاهر در برابر آن هيچ است.
همه انسان ها از اين ظرفيت و گنجايش برخوردارند كه به بصيرت و روشن دلي شهودي دست يابند. خداوند درآيه 8 سوره ق يكي از راه هاي دست يابي به اين توانمندي و قوت و قدرت را انابه به درگاه خداوندي مي داند، زيرا انابه نوعي بازگشت به سوي خداوند است كه به معناي بريدن از غير است. شخص با بريدن از غير و واگذاري و تفويض خود به خداوند، از چشم الهي به مسايل مي نگرد و چيزي از هستي بر او پوشيده نمي ماند.
اصولا عبادالرحمان كساني هستند كه به سبب پذيرش مطلق آموزه هاي عقلاني و عقلايي و حركت عبودي و اطاعتي از خداوند، داراي چشم بصيرت مي گردند و از روشن دلي سود مي برند. از اين رو خداوند در آيات 63 و 73 سوره فرقان از بصيرت عبادالرحمن سخن مي گويد كه در برابر آيات الهي خاضع هستند.
آيه 108 سوره يوسف به خوبي تبيين مي كند كه دسترسي به بصيرت براي پيروان واقعي حضرت محمد (ص) با پيروي از سيره و سنت آن حضرت (ص) به سادگي امكان پذير است.
همين معنا را خداوند به شكل ديگري در آيه 201 سوره اعراف بيان مي كند، زيرا در اين آيه تقواي الهي را عامل بيداردلي و بصيرت مردم مي شمارد. بي گمان تقواي الهي به شكل كامل و درست آن در اطاعت از راه پيامبر گرامي (ص) به دست مي آيد. مومنان به سبب همين اطاعت و تقواي مطرح شده از سوي عقل و شريعت محمدي (ص) مي توانند به مقام بصيرت و روشن دلي شهودي و آگاهي حضوري و فهم خاص دست يابند و فراتر از لحظه هاي تاريخي رخدادها به تحليل و تبيين و توصيه بپردازند. اين معنا را مي توان از آيات بسياري از جمله آيات 23 و 24سوره هود، آيات 16 و 19سوره رعد و 18 و 19سوره فاطر و 58 سوره غافر به دست آورد.
البته امور ديگري در اين كار مي تواند كمك كار آدمي باشد كه از جمله مي توان به تعقل و تأمل در آيات الهي و تدبر در نشانه هاي آفاقي و انفسي (ق، آيات 7 و 8 و سجده آيه 27) بهره مندي از معجزات ودلايل روشن و الهي (اسراء آيات 59 و 101 و 102) و قرآن (اعراف آيه 203) و ديگران آموزه هاي وحياني (قصص، آيه 23) اشاره كرد.
زندگي پيامبر(ص) سرشار ازموارد و مصاديقي است كه نشان مي دهد كه آن حضرت(ص) تا چه اندازه از بصيرت الهي بهره مند بود. قرآن به عنوان معجزه بين و مبين الهي است. اصولا معجزات الهي به سبب آن كه چشم دل آدمي را روشن مي سازند و پرده ها را از برابر ديدگان ظاهربين فرو مي افكنند دركلام الهي به عنوان بصائر ياد مي شود. به اين معنا كه معجزات از جمله خروج ناقه از دل سنگ هاي خاراي كوه (اسراء، آيه 95) و يا عصاي موسي و تبديل آن به اژدها و مانند آن پرده هاي ظاهري قوانين مادي و دنيوي را فرو مي ريزد و حقيقتي را فراي قانون طبيعي به نمايش مي گذارد. از اين رو همه معجزات الهي به عنوان بصائر معرفي شده است. (انعام آيه 104) زيرا اين گونه لايه هاي زيرين حقايق آشكار مي شود و ملكوت هرچيزي هويدا مي گردد. قرآن به عنوان معجزه محمدي(ص) بسياري از حقايق هستي را آشكار كرده است كه امكان دانش و آگاهي از آن فراهم نبوده است.بنابراين پيامبر(ص) نه تنها خود اهل بصيرت بود بلكه به گونه اي عمل مي كرد تا اين بصيرت براي ديگران نيز حاصل شود. آيه 108 سوره يوسف اين بصيرت زايي ازسوي پيامبر(ص) آن را تبيين و تحليل مي كند. به اين معنا كه پيروي از آموزه هاي پيامبر و سيره و سنت آن حضرت(ص) مي تواند موجبات بصيرت براي آدمي را فراهم آورد و حقايق هستي چنان كه هست آشكار شود و پرده هاي ظاهري فروافتد.
هر عمل پيامبر(ص) ذكر الهي است لذا موجب بصيرت زايي مؤمنان مي شود و توحيد و قدرت الهي دركلام و سيره و سنت آن حضرت(ص) آشكار مي گردد. آياتي چون 61 سوره رعد و نيز 27 سوره قصص به اين امكان توجه مي دهد.در داستان صلح حديبيه برخلاف ظاهر رخداد، پيامبر(ص) نشان داد كه فراتر از لحظه ها مي بيند و در دام مكان و زمان گرفتار نيست. از اين رو فتح مكه را به عنوان دست آورد مهم صلح حديبيه مطرح مي كند كه براي برخي از منافقان ابراز تمسخر شده ولي موجب تقويت ايمان مؤمن مي شود. همين مسئله بصيرت پيامبر(ص) را مي توان درامور جانشيني اميرمؤمنان(ع) و فتنه هاي پس از آن گفت. آن حضرت(ص) بارها تاكيد مي كند كه همراهي با قرآن و عترت مي تواند زمينه پيروزي امت و سربلندي آن شود و مخالف با اين فرمان مي تواند تباهي را به دنبال آورد و فتنه هاي بسياري را سبب شود. اما اصحاب آن حضرت(ص) گوش ندادند و نتيجه آن شد كه جامعه از زمان آن حضرت (ص) تاكنون رنگ خوشبختي و آرامش واقعي را به خود نديده است.
اصولا همراهي با آن حضرت(ع) و پيروي از آموزه هايش عامل بصيرت زائي است، همچنان كه عامل پيروزي و بهره مندي از امدادهاي الهي نيز مي باشد. با اين همه بيشتر مردمان بر خلاف آموزه هايش عمل كردند.
به هرحال، حضرت محمد(ص) در مقام اوج انسانيت و مظهريت تمام كمال خداوند سبحانه، برخوردار از بصيرتي بود كه بيرون از دايره لحظه و تاريخ و رخدادها و ظواهر امر، بود و كساني كه از آن حضرت(ص) پيروي كرده و مي كنند مي توانند به اين بصيرت حتي در درجات عالي و برتر آن دست يابند به شرط آن كه به تمام و كمال از سيره و سنت آن حضرت(ص) پيروي كنند و فرمان اهل بيت وي را كه نور واحد و نفس يكسان و يگانه اويند، به جان بخرند و دمي از آن گام فراتر ننهند.